Toronto Cultural, Family and Health Magazine

دینی

آخرین پیامبر و انسان کامل

سیره و روش پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد (ص)

پیامبر (ص) به عنوان بنیانگذار اسلام و پیام آور وحی خداوند، مترجم متعالی کتاب خدا است. علاوه بر قرآن، حدیث و سنت، گفتار و کردار پیامبر از مهمترین منابع اسلامی می باشند. برای درک منزلت گرانقدر پیامبر (ص) تنها خواندن متون تاریخی مربوط به زندگی ایشان کافی نیست. پیامبر (ص) را باید از منظر جهان بینی اسلامی نظاره کرد و سعی بر کشف شخصیت معنوی ایشان بین مسلمانان نمود. اصولاً در فرهنگ اسلامی ذکر عبارت پیامبر بیانگر حضرت محمد (ص) است که همواره با بیان صل الله عليه و سلم (رحمت و سلام خدا بر او باد) همراه می گردد. بدین گونه در متون اسلامی نیز منظور از «پیامبر» همان پیامبر اسلام است، بنیانگذار هر دینی بر وجه خاصی از حقیقت تأکید می ورزد و حتی نماینده آن وجه از حق هم می شود. با اینکه ادیان زیادی به تجسد «Incarnation»1 اعتقاد دارند، وقتی از تجسد صحبت می کنیم معمولاً منظور حضرت مسیح است که سمبل این پدیده می باشد. همچنین، اگر چه همه پیامبران و قدیسان طعم رستگاری «Enlightenment» را چشیده اند، اما واژه رستگاری به پدیده بودا، که جهانی ترین برداشت این پدیده است، اشاره می کند. به همان گونه، پیامبر اسلام نمونه جهانی و عالی پیامبری و ژرفای مفهوم «پیامبر» می باشد. درواقع، در اسلام تمام صور وحی بر اساس رسالتی است که با محمد (ص) کامل می شود. همانطور که شاعر عارف، محمود شبستری در گلشن راز می نویسد: «ظهور اولین پیامبر با حضرت آدم بود و کمالش در خاتم انبیاء.»

برای کسی که مسلمان نیست، و به خصوص برای مسیحیان، درک اهمیت روحانی پیامبر و نقش او به عنوان نماد دین و معنویت مشکل است. در قیاس با مسیح و یا حتی بودا، شغل زمینی پیامبری آمیخته با تحولات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی است و انسانی تر از آن به نظر می رسد که بتواند به عنوان الگویی برای زندگی روحانی باشد. به همین دلیل بسیاری از کسانی که امروزه در حال نوشتن طریقتی روحانی برای بشریت هستند نمی توانند پیامبر را به درستی درک و تفسیر نمایند. تصور هاله روحانی مسیح و یا حتی اولیاء قرون وسطا، چه مسلمان و چه مسیحی، ساده تر از تصور کردن پیامبر است، برای اینکه پیامبر دارای مقدسترین مقام در اسلام است، آنچنان که بدون وی هیچ تقدسی وجود ندارد.

دلیل این دشواری آن است که ذات روحانی پیامبر در حجاب ذات انسانی اوست و وظایف خالص روحانی وی در وظایفش به عنوان راهنمای مردم و رهبر جامعه پوشیده شده است. مأموریت پیامبر نه تنها راهنمایی روحانی، بلکه سازماندهی به یک سیستم اجتماعی جدید با تمامی جنبه های عملکردی آن می باشد. و دقیقاً این وجه وجودی پیامبر (ص)، جنبه خالص روحانی را از چشم های خارجی می پوشاند. بیگانگان، نبوغ سیاسی، قدرت سخنوری، و حاکمیت توانمند ایشان را درک نموده اند، اما تعداد کمی می توانند این مسئله را درک کنند که ایشان چگونه می تواند راهنمای دینی و روحانی مردم باشد و چگونه زندگی اش الگوی کسانی باشد که در جستجوی تقدس هستند. این مسئله مخصوصاً در جهان امروزی که دین از دیگر جوانب زندگی انسانی جدا شده است صدق می کند، و امروزه اکثر مردم به سختی می توانند تصور کنند که چگونه یک راهنمای دینی می تواند مشغول فعالیت های جدی سیاسی و اجتماعی هم باشد.

درواقع، برای درک شخصیت پیامبر نباید ایشان را با مسیح و بودا که در اصل پیغام آور و راهنمای قدیسان و اولیاء بودند و پایه گذار جامعه ای بر اساس زندگی رهبانی (که بعدها در جامعه رایج شد) مقایسه نمود. به دلیل فعالیت پیامبر به عنوان «حاكم» و «پیامبر»، و راهنمای مردم در این دنیا و آخرت ، وی باید با «پیامبر -شاهان» کتاب عهد عتیق، مانند داوود و سلیمان و به ویژه حضرت ابراهیم (ع) مقایسه شود. از ادیان غیرابراهیمی می توان به هندوئیسم، راما Rama و کریشنا krishna اشاره نمود به عبارت دیگر این گونه از قدیسان، در محیطی کاملاً متفاوت بودند لیکن هم رهبر روحانی بودند، هم شاه و هم خانه دار، یعنی در تمام جنبه های زندگی اجتماعی شرکت داشتند.

چنین شخصی که هم رهبر روحانی باشد و هم رهبر مردم، عموماً در ادیان غربی همچون مسحیت و به ویژه در دنیای کنونی کمیاب است. زندگی سیاسی آنچنان از اصول روحانی جدا شده است که برای بسیاری از مردم تصور آن غیر ممکن می نماید. برای اثبات این مسئله معمولا از زندگی کاملاً روحانی مسیح یاد می شود که می فرماید: «قلمرو من در این دنیا نیست.» و حتی در طول تاریخ، مغرب زمین شاهد چنین اشخاصی نبوده است، مگر اینکه صلیبیون نظامی قرون وسطی و یا پادشاهانی مانند شارلمین Charlemagne و سن لوییس St . Louis را در نظر بگیریم. بنابراین درک شخصیت پیامبر برای بسیاری از غربی ها مشکل است و این تصور غلط که غالباً با سوء نیت نیز آمیخته می شود عامل جهالت در مورد جنبه روحانی پیامبر است که معمولاً در اکثر آثاری که درباره حضرت پیامبر (ص) به زبان های غربی نوشته شده اند مشهود است. درواقع می توان گفت که از میان اصول مهم اسلامی، اهمیت واقعی پیامبر است که در بین غیرمسلمانان و به خصوص غربی ها از همه کمتر درک شده است.

پیامبر در زندگی اجتماعی به طور کامل شرکت داشتند. ایشان ازدواج کردند، خانه داشتند، پدر بودند و علاوه بر این حاکم و قاضی بودند و در جنگهای بسیاری شرکت داشتند که در آنها متحمل گرفتاری های زیادی شدند. ایشان نیز، می بایست سختی های بسیاری را تحمل می کردند و تمامی دشواری های زندگی انسانی، به خصوص تجربیاتی را به عنوان بنیانگذار حکومت جدید تجربه می نمودند. اما علیرغم تمام این فعالیت ها قلب پیامبر با خدا خشنود بود و در سایه آرامش الهی به آسایش درونی می رسیدند. در حقیقت حضور پیامبر در زمینه های اجتماعی و سیاسی برای این بود که آنها را با جنبه روحانی پیوند دهد.

پیامبر به هیچ وجه جاه طلبی سیاسی و دنیوی نداشت. ایشان ذاتاً متفکر و اندیشمند بودند. پیش از انتخاب وی برای رسالت، علاقه ای به فعالیت ها و مناسبات اجتماعی نداشت. او کاروانی را در سکوت با شکوه بیابان، که بی نهایتش انسان را به تفکر می برد، از مکه به سوریه می برد. معمولاً مدتهای طولانی را در غار حرا در تنهایی و با عبادت به سر می برد. او خویش را مردی دنیا دوست نمی دانست و با اینکه از اصیل ترین خانواده ها بود، در پی قدرت در طایفه قریش و یا جایگاه مهم اجتماعی در جامعه مکه نبود. در حقیقت پذیرش بار رسالت که همراه با بنیانگذاری نه تنها یک دین جدید، بلکه یک نظام سیاسی و اجتماعی نوین بود، برای ایشان دشوار می نمود.

تمامی منابع مهم سنتی، دشواری های پیامبر را در گزینش ایشان برای شرکت در زندگی اجتماعی بسیار فعال تصدیق می کنند. مطالعات اخیر، در مورد زندگی پیامبر، که ایشان را به عنوان مردی نشان می دهند که از جنگیدن لذت می برد کاملاً غیر واقعی اند و درواقع برخلاف شخصیت واقعی پیام هستند. بلافاصله پس از دریافت اولین وحی، پیامبر برای همسرش خدیجه اعتراف کرد که پذیرش بار رسالت برایش دشوار و نگران و عواقب چنین مأموریتی خواهد بود. همچنین، ازدواج های پیامبر نشانه نیازهای جسمانی ایشان نبود. در دوران جوانی که تمایلات شدیدتر هستند، پیامبر فقط با یک همسر که از وی بسیار مسن تر بود زندگی می کرد. به عنوان پیامبر، بسیاری از ازدواج های او سیاسی بود و آنچنان که در ساختار اجتماعی عربستان آن زمان رایج بود، باعث تحکیم جامعه نوپای مسلمانان می شد. ازدواج های مکرر پیامبر اسلام به طور کلی، برای لذت نبود که برای مسئولیت بود، و به عنوان وسیله ای برای اتحاد عناصر مختلف جامعه ای نوپا بود. به علاوه در اسلام، مسأله امور جنسی به گونه ای متفاوت با مسیحیت مطرح می شود و نباید با همان قياسها قضاوت شود. در ازدواج های مکرر پیامبر نشانه ای از ضعف نفسانی و یا عدم وظیفه شناسی مشاهده نمی گردید، چرا که وی قدیسی نبود که از دنیا دوری گزیند، بلکه انسانی بود که زندگی دنیوی داشت.

از طرفی پیامبر برای بی رحمی و رفتار خشن با مردم مورد انتقاد نویسندگان غربی واقع شده است. چنین اتهامی مضحک و بی مورد است، چرا که این منتقدان فراموش کرده اند که دین، یا دنیا را مانند مسیح کنار می گذارد و یا دین با دنیا اختلاط می کند، که در این صورت باید با مسائلی مانند جنگ، مجازات، عدالت و غیره سروکار داشته باشد. وقتی که شارلمین و دیگر پادشاهان مسیحی درون سینه سربازی کافر شمشیر فرو می بردند، از نظر شخصی نسبت به آن سرباز بی رحم بودند. اما در ابعاد جهانی، این مسأله برای حفظ تمدن مسیحی که می باید از مرزهای خود دفاع می کرد لازم بود. چنین چیزی در مورد حاکمیت بودایی و یا هر دینی که قصد اختلاط با اجتماع انسانی را دارد نیز صدق می کند.

پیامبر بی نهایت مهربان و رئوف بود و تنها با ستمگران خشن بود. ستمگری که به اجتماع نوین دینی که بر اساس خواست خدا و به رحمت الهی برای انسان برپا شده بود خیانت می کرد، ستمگری بر علیه خود حقیقت بود. خشونت پیامبر در این موارد مبین عدل الهی است. چون مردم می میرند و یا چون در جهان، بیماری و زشتی وجود دارد نمی توان به خدا نسبت بی رحمی داد. برای ساختن بنایی جدید، باید زمینه ای تهیه گردد و بنای کهنه ای را خراب کرد. این نه تنها در مورد ساختار فیزیکی، بلکه در مورد وحی جدید نیز صدق می کند که باید زمینه را پاک نماید تا نهاد جدید اجتماعی، سیاسی و دینی بنا شود. چیزی که به نظر برخی ها بی رحمی پیامبر نسبت به مردم بوده، دقیقاً همان وظیفه ایشان به عنوان وسیله خدا، برای بنای نظام نوین جهانی در سرزمین عربستان بود، چرا که وجود کفر و شرک، سرچشمه این زندگی جدید را آلوده می کرد. وگرنه خود شخص پیامبر مظهر مهربانی و سخاوت بودند.

هیچ جا آزادگی و سخاوت پیامبر بیشتر از زمانی که پیروزمندانه وارد مکه شدند مشهود نیست. در آن هنگام، همان مردمی که باعث سختی ها و رنج های ناگفته ای برای وی شده بودند در اختیار ایشان بودند، پیامبر به جای انتقام، که بی شک می توانست صورت گیرد، تمامی آنها را عفو نمودند. باید موانع غير قابل تصوری را که همان مردم برای پیامبر به وجود آورده بودند، و رنج بی اندازه ای را که به خاطر آنها متحمل شده بودند را با دقت مطالعه نمود تا متوجه عمق سخاوت این عمل پیامبر شد. مسلماً نیازی برای شرح دفاعیه زندگی پیامبر نیست، اما این مسائل باید پاسخ داده شوند، چرا که اتهامات نادرست و اکثراً مغرضانه برعلیه بنیانگذار اسلام که توسط مطالعات اخیر مطرح شده، درک صحیح پیامبر توسط آنهایی که از این گونه مطالعات استفاده می کنند را تقریباً غیرممکن می سازد.

به علاوه، مسلماً پیامبر عاری از عشق و شفقت نبود. بسیاری از موارد در زندگی ایشان و گفتار و احادیث عمق عشق به خدا (که بر اساس دیدگاه اسلام هرگز از شناخت خداوند جدا نیست) متصور می گردد. برای مثال در حدیثی معروف، پیامبر فرمود: «ای خدا، عشق خود را به من عطا بفرما. بخواه که آنانی را که بر تو عاشقند دوست بدارم. بخواه که من آنچنان کنم که عشق تو شامل حالم شود. عشق خود را از خودم و خانواده و ثروت برایم عزیز تر گردان.» این گفته ها صریحاً نشان می دهند که با اینکه پیامبر حاکم و قاضی جامعه بودند و در هر دو مقام می باید با عدالت برخورد می کردند، در همان حال وجودش به عشق خدا وابسته بود. در غیر این صورت نمی توانست پیامبر باشد.

از نظر مسلمانان پیامبر مظهر کمال انسانی و دارای خصوصیاتی است که باید توسط مطالعه روایات سنتی بیان شوند. به همین دلیل به جز چند استثنا، بسیاری از آثار غربی صرف نظر از اطلاعات تاریخی که برای خوانندگان مطرح می کنند بی فایده هستند. این نکته در مورد زندگینامه های جدیدی که توسط مسلمانان نوشته می شوند نیز صادق است، مسلمانان غرب زده ای که می خواهند به هر قیمتی پیامبر را مردی عادی جلوه دهند و از هر جنبه ای که در چهار چوب انسانی و عقلانی آنها، که با تأثیرپذیری از دیدگاه غربی و یا در واکنش به آن شکل گرفته، نمی گنجد غفلت می کنند. خصوصیات عمیق پیامبر در طی قرون متمادی راهنمای جامعه اسلامی بوده و بر ذهن آگاه مسلمانان اثری فراموش نشدنی گذاشته و تنها راه شناخت این خصوصیات پیامبر از طریق مطالعه منابع سنتی و حدیث و مسلما خود قرآن که عطر روح شخص پیامبر را در بر دارد می باشد.

خصوصیات پیامبر، مانند اعمال روزمره ایشان، که بتوان در هر زندگی نامه ای خواند، نیست. بلکه خصوصیاتی هستند که زاییده شخصیت روحانی ایشان هستند. به این طریق، سه مشخصه اساسی شخصیت پیامبر را می توان ذکر کرد. اولاً، پیامبر دارای پرهیزگاری به معنای کامل اش بود، خصوصیتی که انسان را به خدا می رساند. وی تقوای خالص داشت که او را ذاتاً به خدا وصل می نمود و باعث می شد که رضای خدا را پیش از همه چیز از جمله خودش قرار دهد. ثانياً، دارای خصوصیت پیکار باخصم بود، و همیشه به طور فعال با منکرین حقیقت مبازره می کردند. از منظر نمود های دنیوی، این مهم به معنای مبازره با لشکر، یا مبازره سیاسی و اجتماعی بود، مبارزاتی که پیامبر آنها را جهاد اصغر می نامید. از لحاظ درونی و نمود های روحانی، پیوسته در حال مبارزه با نفس و هر آن چیزی بود که بر خلاف رضای خدا و خواسته های درونی انسان تکوین می یافت، مبازره ای که جهاد اکبر نام دارد.

برای انسان امروزی مبازره و جنگیدن به عنوان اسمبلی مثبت مشکل است، چرا که تکنولوژی مدرن، جنگ را تام و مطلق، وسایل جنگی را تجسم زشتيها، فرض کرده است. به همین دلیل انسان امروزی تصور می کند که نقش دین تنها حفظ صلح است. اگرچه این نکته کاملاً صحیح است، ليکن بیان آن به صورت سطحی و یا قشری صحیح نخواهد بود. اگر قرار است دین جزء مهمی از زندگی باشد باید صلح را کاملاً برقرار کرده و بین قدرتهای موجود که بر انسان احاطه دارند تعادل ایجاد نماید. با این وصف، هیچ دینی بیش از اسلام سعی در برقراری صلح نکرده است. دقیقاً در چنین زمینه ای است که جنگ می تواند به عنوان فعالیتی که باعث برقراری صلح خارجی و درونی می شود اثر مثبتی داشته باشد، و به همین جهت اسلام بر جنبه های مثبت جنگجویی تأکید داشته است.

پیامبر مظهر کامل جنگندگی با باطل است. اگر بودا را در حین تفکر و نشسته در زیر درختی تجسم می کنیم، پیامبر را می توانیم، مانند سواری بر اسب نشسته، تجسم کنیم که با شمشیر عدالت و مبارزه با تبعیض، با سرعت تمام به پیش می تازد، اما آماده است که بی درنگ در پای کوه حقیقت بایستد. پیامبر از ابتدای مأموریت و رسالت خود با وظیفه چرخاندن شمشیر عدالت و برقراری تعادل روبرو بود و در این وظیفه دشوار آسایشی نداشت. آسایش و آرامش او در قلب جهاد مقدس بود و او نمایانگر این جنبه روحانی است که صلح در انفعال یافت نخواهد شد، بلکه در فعالیتی «حقیقت مدار» نمود پیدا خواهد کرد. آرامش از آن کسی است که درونش به خواست الهی در آرامش باشد و بیرونش با نیروهای برهم زننده تعادل در جنگ.

خلاصه آنکه، پیامبر خصوصیت بزرگواری را تماما و کاملاً دارا بود. روحش چنان تعالی نشان می داد که برای هر مسلمان عابدی محسوس است. برای مسلمانان، وی تجلی اصالت و بزرگواری است. این جنبه پیامبر کاملاً در نحوه برخورد با یارانش مشهود است و الگویی برای نسل های آینده مسلمانان بوده و خواهد بود. به بیان دیگر اگر با دقت به شخصیت پیامبر توجه شود، خصوصیات ایشان شامل توانایی، اصالت، و آرامش درونی است. هنگامی که ایشان از جنگهای ابتدایی باز می گشتند، اظهار می داشتند که: «ما از جهاد کوچک به جهاد بزرگ باز گشته ایم.» بنابراین توانایی خارجی او در جهاد اصغر و توانایی درونی او در جهاد اكبر مشاهده می شود. این جهاد عظیم است که اهمیت روحانی دارد، زیرا جهادی بر علیه تمام غرایزی است که روح را به دور از مرکز و منشأ می کشانند و او را از رسیدن به رحمت الهی باز می دارد.

اصالت و سخاوت پیامبر بیش از همه در نیکوکاری او نسبت به تمام مردم و تمام موجودات نمایان است. مسلماً این مشخصه به اندازه ای که در مسحیت، که می توان آنرا دین نیکوکاری نامید، موضوعیت ندارد. اما در مورد پیامبر نشانگر این واقعیت مهم است که هیچگونه کوته فکری و تنگ نظری و نیز هیچ مرزی در بخشیدن از خویش به دیگران در وجود پیامبر (ص) متبلور نبود. انسان روحانی کسی است که همیشه به اطرافیان می بخشد و چیزی دریافت نمی کند بنابراین «بخشیدن مبارک تر از گرفتن است». به عبارت دیگر مشخصه متعالی پیامبر این بود که تا آخرین لحظه عمر شریفش در حال بخشش بوده و هرگز چیزی برای خود درخواست نمی کردند.

«آرامش» که نشانه سیمای حقیقی اسلام است، درواقع عشق به حقیقت و ارجحیت حقیقت بر هر چیز دیگری است. آرامش همان عادل بودن، منطقی بودن در حین بحث، و جلوگیری از تغییر قضاوت عاقلانه بر اساس احساسات و پیش داروی است. نه به معنای عقل گرایی، بلکه به معنای غور در حقیقت و این معنا است که ورای همه چیز عشق به حقیقت است. عاشق حقیقت بودن، عاشق خدا بودن است زیرا خدا حقیقت است و «الحق» یکی از اسماء الحسنا است.

اگر بخواهیم مشخصات پیامبر، یعنی توانایی، اصالت و آرامش را با مشخصات دیگر بنیانگذاران ادیان مقایسه کنیم، می بینیم که لزوماً همسان نیستند، چرا که اولاً پیامبر خودش تجسم الهی نبود و ثانیاً به این دلیل که هر دینی بر جنبه خاصی از حقیقت تأکید می ورزد، نمی توان به همان صورتی که از مسیح پیروی می شود، مقلد پیامبر نیز بود، چرا که در مسیحیت، مسیح «خدا – انسان» است، و تجسد الهی. می توان مجذوب طبع وی شد، اما نمی توان او را به عنوان كمال نوع انسان کپی نمود. نمی توان روی آب راه رفت یا مردگان را زنده نمود. اما با این حال وقتی که به مسیحیت و مسیح فکر می کنیم، خصوصیاتی مانند الوهیت، تجسد، عشق، نیکوکاری و فداکاری به ذهن می رسند. یا وقتی که به بودا و بوداییسم فکر می کنیم، بیش از همه چیز خصوصیات دلسوزی برای تمام آفرینش، رستگاری و سپس خاموشی در Nirvana به نظر می آیند.

در اسلام وقتی به پیامبر می اندیشیم، تصویری از شخصیتی قوی به ذهن می رسد که بر خود و بر نادرستی و ظلم سختگیری می کند و با جهان پیرامون مهربان است. بر اساس این خصوصیات توانایی و متانت از یکسو و نیکوکاری و سخاوت از سوی دیگر، آرامش ایشان را در حقیقت قرار داد. او همان سوار بر اسبی است که در برابر کوه حقیقت ایست کرده، در برابر خواست الهی تسلیم و منفعل و در برابر جهان فعال بوده، با خویشتن سخت و هوشیار و با دیگر موجودات مهربان و سخاوتمند است.

این خصوصیات پیامبر را می توان در صوت دومین ذکر «محمدا رسول الله» (محمد پیامبر خداست)، در گویش عربی اش و نه در ترجمه به زبانی دیگر یافت. در اینجا سمبلیک بودن با اصوات و اشکال زبان مقدس آمیخته شده و نمی توان آنها را ترجمه نمود. خود نام محمد بیانگر نیرو و توانایی و حرکت قدرتمند رو به جلو است که الهی می باشد و فقط انسانی نیست. کلمه «رسول» که دومین بخش آن کشیده است، سمبل «سعه صدر» و گذشت است که در وجود پیامبر جاری است و سرچشمه اش خداست. کلمه «الله» مسلماً خود حقیقت است که این عبارت را کامل می کند. بنابراین، ذكر دوم بیانگر سخاوت و آرامشی است که در حقیقت یافت می شود، که همان خصوصیت پیامبر است. اما این آرمیدن در حقیقت به معنای دوری و فرار از دنیا نیست، بلکه بر اساس وارد شدن در دنیا برای سازمان دادن به آن است. در اسلام، قصر روحانی بر پایه توازن در جامعه انسانی و زندگی فردی انسان بنا شده است.

در دعاهای سنتی پیامبر که همه مسلمانان در اوقات مخصوصی می خوانند، سلام و درود خدا برای پیامبری که بنده (عبد)، پیغامبر (رسول)، و درس نخوانده (النبي الامی) است خواسته می شود. برای مثال یکی از دعاهای معروف برای پیامبر به این شرح است:

«خدایا، مولای ما محمد را، خادم تو و پیامبر تو، پیامبر درس نخوانده را درود فرست و بر خاندان و یارانش درود و سلام فرست.»

در اینجا بار دیگر القاب شریف پیامبر اکرم (ص) که سه خصوصیت اصلی ایشان را نشان می دهند و در بین مسلمانان از برجسته ترین صفات پیامبر هستند را می توان ذکر کرد. اول از همه او «عبد» است، اما عبد کسی نیست جز آنکه خواسته اش خواست خدای اوست، کسی که خودش فقیر است، اما به لطف خدایش ثروتمند می باشد. به عنوان عبد خدا، پیامبر نمونه کامل این فقر و متانت روحی است که مشخصه اسلام می باشد. او عاشق روزه گرفتن، شب زنده داری و عبادت بود که همگی اصول اساسی زندگی اسلامی هستند. مانند یک عبد، پیامبر همه چیز را به دست خدا سپرد و به فقری دست یافت که در واقعیت، کامل ترین و پایدارترین ثروت است.

کلمه «رسول» در این عبادت نشانگر سخاوت و نیکوکاری پیامبر است و به دلایل ماوراء الطبیعی «رسول» به دلیل سخاوت خدا به دنیا و برای مردمی که خدا دوستشان دارد فرستاده شده تا آنها را راهنمایی کند. به همین علت پیامبر رحمت خدا بر جهانیان است. برای مسلمانان، خود پیامبر نشانگر رحمت و سخاوت است. سخاوتی که از متانت شخصیت وی جاری است. اسلام همیشه بر این خصوصیت تأکید ورزیده و بر این بوده تا روح مردم را به اصالت و نجابت بخواند. یک مسلمان خوب باید همیشه دارای سخاوت و اصالتی که نمایانگر این جنبه شخصیت پیامبر است باشد.


  1. Incarnation

داشتن جسم و ظاهر انسانی – در یزدان شناسی مسیحی، اشاره به آبستن شدن حضرت مریم (س) دارد – به مظهر و تجسد نیز ترجمه شده است.

  1. در آئین هند و آئین بودا – نیرونا – حالت خلسه در بودائیسم.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا